على احمد پناهى


مقدّمه
یکى از پایدارترین تجلّیات روح آدمى و اصیل ترین ابعاد وجود او حسّ نیایش و پرستش است. مطالعه تاریخ زندگى بشر نشان مى دهد هر زمان و هر جا بشر وجود داشته، نیایش و پرستش هم وجود داشته، اما شکل عبادت و معبود او متفاوت بوده است; از نظر شکل، از حرکات دسته جمعى موزون همراه با یک سلسله اذکار و اوراد گرفته تا عالى ترین خضوع ها و خشوع ها و راقى ترین اذکار و ستایش ها، و از نظر معبود، از سنگ و چوب گرفته تا ذات قیّوم ازلى و ابدى منزّه از زمان و مکان، همه در پاسخ به حسّ نیایش و پرستش بوده اند.

انسان در حال پرستش، از وجود محدود خویش پرواز مى کند و با حقیقتى مى پیوندد که در آن نقص و کاستى و فنا و محدودیتى وجود ندارد و به قول انیشتین، دانشمند بزرگ معاصر، «در این حال، فرد به کوچکى آمال و اهداف بشرى پى مى برد و عظمت و جلالى را که در ماوراى امور و پدیده ها در طبیعت و افکار تظاهر مى نماید، حس مى کند.»1

اقبال مى گوید: «نیایش عمل حیاتى و متعارفى است که به وسیله آن، جزیره کوچک شخصیت ما وضع خود را در کل بزرگ ترى از حیات اکتشاف مى کند.»2

یکى از خُلق هاى ثابت، همگانى، تغییرناپذیر و نسخ ناپذیر، که زمان هیچ گاه نمى تواند در آن تأثیر داشته باشد، عبادتوپرستش است. پرستش از نیازهاى اساسى انسان است.
پرستش یعنى چه؟ پرستش یعنى حالتى که انسان از ناحیه باطنى خود به حقیقتى که او را آفریده است و خود را در قبضه قدرت او مى بیند، توجه داشته باشد و خودش را نیازمند و محتاج او ببیند. عبادت اساساً قطع نظر از هر فایده و اثرى که داشته باشد، خود یکى از نیازهاى روحى بشر است و انجام ندادن آن موجد عدم تعادل و اضطراب در روح مى باشد. در میان عبادات، نماز از جایگاه ویژه اى برخوردار است، به گونه اى که این عمل به عنوان رکن و اساس دین معرفى شده،3 و این جایگاه رفیع به خاطر نقش و جایگاه و تأثیرگذارى شگرف آن در آرامش روح و روان، دور نگه داشتن انسان ازپلیدى هاوآثارویژه تربیتى آن است.

وقتى قرآن کریم سخن از نماز به میان مى آورد، مى فرماید: (أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکری) (طه: 14); نماز را به خاطر یاد من بر پاى دار. در آیه دیگر مى فرماید: (أَلا بِذِکرِ اللّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوب) (رعد: 28); آگاه باشید که یاد خدا آرامش بخش دل هاست. یعنى اگر در دل کسى یاد خدا با نماز ظهور کند، آن دل مطمئن و آرام است و اضطراب و نگرانى ندارد و آن دل آباد و مهذّب است.

پس معلوم مى شود که نیاز انسان به عبادت و پرستش، یک نیاز اساسى و سِتُرگ است و نماز در میان عبادات از جایگاه ویژه اى برخوردار بوده و قطع نظر از هر چیزى، طبیب در خانه است; یعنى اگر ورزش براى شادابى مفید است، آب تصفیه شده براى سلامت جسم لازم است، هواى پاک براى هرکس ضرورى است، غذاى سالم براى انسان لازم است، نماز هم براى سلامتى روح و روان انسان لازم و حیاتى است. و آن گاه که انسان در شبانه روز ساعتى از وقت خود را به راز و نیاز با پروردگار اختصاص مى دهد، روحش را با صفا و پاک مى کند و عناصر موذى و ملال آور را به وسیله نماز از روح خود بیرون مى ریزد و عطر روح بخش معنویت و طهارت را جایگزین آن مى کند.
با توجه به جایگاه رفیع و بلند نماز در آرامش دل و صفاى باطن و با عنایت به این مطلب که این فریضه آثار و برکات معنوى و مادى و اخروى زیادى دارد، در این نوشتار سعى شده است تا به گوشه اى از آثار تربیتى و روان شناختى نماز پرداخته شود.

1. نماز و رفع نگرانى و اضطراب
اضطراب و نگرانى یکى از بزرگ ترین بلاهاى زندگى انسان ها بوده و عوارض ناشى از آن در زندگى فردى و اجتماعى کاملا محسوس است. از سوى دیگر، آرامش یکى از گم شده هاى مهم بشر بوده و به هر درى مى زند تا آن را پیدا کند. اگر گزارش تلاش و کوشش انسان ها را در طول تاریخ براى پیدا کردن آرامش از راه هاى صحیح و کاذب جمع آورى کنیم، خود کتاب بسیار قطورى خواهد شد.

خداوند متعال در قرآن کریم درمان تمام نگرانى ها و اضطراب ها را یاد و ذکر خدا معرفى مى کند، آنجا که مى فرماید: (اَلاَ بِذِکرِ اللّهِ تطمئنُّ القُلوبُ)(رعد: 28); آگاه باشید که یاد خدا و ذکر او باعث آرامش دل هاست.

یکى از مصادیق کامل ذکر خدا نماز است و خداوند متعال فلسفه نماز را ظهور یاد خدا در دل ها بیان کرده: (اَقِم الصلوةَ لِذِکری) (طه: 14) نماز را به خاطر یاد من به پا دار.
خداوند متعال حکیم است و حکیم کارهاى خود را از روى حکمت و تدبیر انجام مى دهد. در تشریع نماز هم رازهایى وجود دارند که به تمام آن ها نمى توان پى برد، ولى با توجه به روایات و قرآن کریم، مى توان به بعضى از آن ها دست یافت. مهم ترین راز اقامه نماز «طهارت ضمیر» است تا انسان جانش را از هرچه غیر خداست پاک کند. انسان در هر لحظه به خداى متعال و عنایت او احتیاج دارد و اگر عنایت الهى لحظه اى از انسان قطع شود، نابود و هلاک مى گردد. دل انسان تنها با یاد و ذکر خدا آرام مى گیرد و قلب انسان با ذکر و نام او نورانى و با صفا مى شود.
وقتى قرآن کریم سخن از نماز به میان مى آورد، مى فرماید: نماز بخوانید تا یاد مرا زنده کنید: (اَقِمِ الصلوة لِذِکرى) و من به وسیله نماز در یاد شما ظهور مى کنم. اگر یاد خدا به وسیله نماز در دل ظهور کرد، آن دل مطمئن است; چون خود فرمود: (اَلاَ بِذِکرِ اللّهِ تطمئنُّ القلوبُ);با نام خدا دل ها آرام مى گیرند.

«پس دل انسان نمازگزار مطمئن است و چیزى او را نمى هراساند.»4 کسى که دلش با یاد خدا مطمئن و محکم است، آرامش روحى و روانى دارد و هیچ هراسى از غیر خدا ندارد و امیدوار و آرام است; چون متّکى به قدرت و عظمت الهى است و انوار الهى در درونش رسوخ کرده و یاد خدا عامل طمأنینه او شده است.

در سوره معارج، آیه 20 درباره اسرار نماز مى فرماید: «طبع انسان در برابر شداید جزع مى کند، و اگر خیرى به او برسد سعى مى کند انحصارطلب باشد و به دیگران ندهد، اگر رنج و شرّى به او برسد جزع و بى تابى مى کند، صبر را از دست مى دهد; و اگر خیرى به او برسد از دیگران منع مى کند، مگر نمازگزاران.»

علل نگرانى و اضطراب درون عبارتند از:

الف. احساس پوچى و بى هدفى در زندگى
گاهى ریشه نگرانى هاى آزاردهنده انسان، احساس پوچى زندگى و بى هدف بودن آن است، ولى کسى که به خدا ایمان دارد و مسیر تکاملى زندگى را به عنوان یک هدف بزرگ پذیرفته است و مى داند که خداى بزرگ مالک و صاحب اختیار عالم و جزا دهنده است، از سرگردانى و اضطراب نجات پیدا مى کند. (مالکِ یومِ الدینِ)(حمد: 4)

ب. آینده تاریک و مبهم
گاهى اضطراب و نگرانى به خاطر آینده تاریک و مبهمى است که در برابر فکر انسان خودنمایى مى کند. احتمال زوال نعمت ها، گرفتارى در چنگال دشمن، ضعف، بیمارى، درماندگى و احتیاج، همه آدمى را رنج مى دهند، اما ایمان به خداوند و اعتقاد به او و منشأ کمک و یارى دانستن او، انسان را آرام و مطمئن مى کند. (اِیّاکَ نَعْبُدُ و ایّاکَ نستعین)(حمد: 5)

ج. نگرانى به خاطر عدم دریافت پاداش
گاهى انسان براى رسیدن به یک هدف زحمات زیادى متحمّل مى شود، اما کسى را نمى بیند که به زحمت او ارج نهد و از او قدردانى کند. این ناسپاسى او را به شدت رنج مى دهد و در حالت اضطراب و نگرانى فرو مى برد. اما هنگامى که احساس کند کسى از تمام تلاش ها و کوشش هاى او آگاه است و به آن ارج مى نهد، جاى نگرانى برایش باقى نمى ماند.5
خلاصه اینکه از طریق ذکر است که روحانیت و بُعدِ معنوى فرد بر بُعد خاکى و زمینى و مادى او غلبه مى کند و درمى یابد که شک و دو دلى خاطره اى شیطانى است، و اضطراب و پریشانى درون از وسوسه هاى شیطان ریشه مى گیرد. آن گاه که انسان در عبودیت خویش داراى اخلاص باشد و در جهت اطاعت از پروردگار خود بکوشد، خداوند متعال او را سرپرستى کرده، همّ و غم او را زایل مى سازد. در چنین وضعى، کسى که به یاد خداست، در همراهى خدا به سر مى برد و آن گاه که ابتلائات و گرفتارى ها بر انسان ذاکر یورش مى آورند و زندگانى، با رنج ها و آلامش، بر او سنگینى مى کند، از رهگذر ذکر و یاد خدا به اطمینان دست مى یابد و از قناعت و رضایت خاطر برخوردار مى شود. کسى که با یاد و ذکر خدا، خود را در حضور حق مى بیند هیچ گونه ناله و شکوه اى ندارد; زیرا جایى براى ناراحتى و اضطراب و ترس و بیم در وجود او نیست و دلش با یاد خدا آرام و مطمئن گشته است.

یکى از دانشمندان اسلامى مى گوید: از طریق ذکر، همه مخاوف و ترس ها و بیم ها از میان برمى خیزند و همه ناراحتى ها از آدمى سترده مى شوند. آن گاه که فرد به یاد خدا مى افتد، قلبش با طمأنینه، معمور و آباد مى گردد و مالامال از رضا مى شود. قلبى که آکنده از ترس و یأس بود، لطف و توجه پروردگار آن را زیر سایه خود قرار مى دهد و به این یقین و قاطعیت مى رساند که رهیدن از ناراحتى هاى درونى، سهل و هموار است و مى توان وسوسه ها را در هم کوبید و تخیّلات باطل را از خود به دور ساخت. چنین فرد ذاکرى با خداست و از هیچ امرى بیمناک نبوده، از هیچ چیزى نمى ترسد و به هیچ عارضه اى روانى دچار نمى گردد. این حالت به خاطر ثباتى، که خداوند متعال در دل او ایجاد مى کند به هم مى رسد.6(والذّکرینَ اللّهَ کثیراً و الذّکراتِ اعدَّ اللّهُ لهم مغفرةً و اجراً عظیماً)(احزاب: 35); خداوند متعال براى مردان و زنان ذاکر، مغفرت و پاداش عظیمى آماده کرده است.

اما کسى که از خدا غافل، و گرفتار تکبّر و خودخواهى باشد به خویشتن ستم مى کند; چون مى پندارد که عاقل و خردمند است و دیگران جاهل و نابخردند. ولى باید گفت: در واقع، خود او نادان ترین افراد و نابخردترین مردمان است. (وَ مَن اعرضَ عنْ ذکرى فَاِنَّ لهُ معیشةً ضنکاً) (طه: 124); آنکه از یاد من روى گردان است، زندگانى اش سختوغیرقابل تحمّل خواهد بود.
«ذاکر» کسى است که خدا نیز به یاد او است (واذکرونى اَذکُرکُم)(بقره: 152); و از من یاد کنید تا به یاد شما باشم.

آن گاه که خدا به یاد بنده اى باشد، از رهگذر خیر و ثناى خویش، در ملأ اعلى با وى مقابله به مثل مى کند; ولى وقتى دچار گناه مى گردد، احساس جرم نموده، سقوط در معاصى، وى را بیمناک مى سازد. سپس وقتى به خداى روى مى آورد و در سرّ و عَلَن، خداى را یاد مى کند، او را مشمول آمرزش خویش قرار مى دهد و همّ و غم و تنگناهاى زندگانى او را برطرف مى سازد.7
پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) فرمودند: «مَثَل البیتِ الّذى یُذکراللّهُ تعالى فیه و البیتُ الّذى لا یُذکر اللّهُ فیه مِثلُ الحىِّ و المیّت»;8مَثَل خانه اى که در آن از خدا یاد مى شود و خانه اى که در آن ذکرى از خدا به میان نمى آید مانند مَثَل زنده و مرده است.

یعنى دلى که مرکز یاد و ذکر خداست، آباد و آرام است، و دلى که از یاد خدا تهى است ویران و تاریک، و اندوه و اضطراب آن را فرا گرفته است. تنها یاد خدا و ذکر او دل ها و روح هاى پریشان را دوا مى کند و آرامش واقعى را به ارمغان مى آورد.

گاندى مى گوید: دعا و نماز، زندگى ام را نجات داده است. بدون آن ها باید از مدت ها پیش دیوانه مى شدم. من در تجارب زندگى عمومى و خصوصى خود، تلخ کامى هاى بسیار سختى داشته ام که مرا دست خوش ناامیدى مى ساختند، اگر توانسته ام بر این ناامیدى ها چیره شوم، به خاطر نمازها و نیایش هایم بوده است. دعا و نماز را مانند حقیقت بخشى از زندگى خود نمى شمارم. فقط به خاطر نیاز و احتیاج شدید روحى آن ها را به کار مى بسته ام; زیرا اغلب خود را در وضع و حالى مى یافتم که احتمالا بدون دعا و نماز نمى توانستم شادمان باشم. هرچه زمان گذشت، اعتقاد من به خداوند افزایش یافت و نیاز من به دعا و نماز بیشتر شد و بدون آن ها زندگى برایم سرد و تهى بود.9

2. نماز و پرورش تمرکز ذهن و صفاى درون
اضطراب فکرى و تنش هاى روانى از بیمارى هاى مهلکى هستند که بشریت قرن حاضر را تهدید مى کنند. روان کاوان و دانشمندان مى کوشند تا راه هاى کاهش بار فکرى انسان ها را پیش بینى کنند و براى مقطعى به فکر و روان او استراحت دهند و او را از دگرگونى هاى روحى نجات بخشند. مهار این پراکندگى هاى فکرى و تنش هاى درونى شرط نخست دست یابى به نبوغ، درایت و فهم مسائل است. به همین دلیل، کوشش مى شود مکان هایى که براى مطالعه و تحقیق در نظر گرفته مى شوند از آرام ترین و مطبوع ترین و دل انگیزترین مکان ها باشند تا امکان تمرکز ذهن و رفع نگرانى را فراهم آورند.

روان شناس معروف، ویلیم مولتون مارستن، در مجله گزیده اى از ریدرز وایجست مى نویسد: «بیشتر مردم از حیث قدرت تمرکز حواس در ارتباط با مسائلى که تصمیم گیرى در ارتباط با آن به عهده آنان نهاده شده، عاجزند و همین تشتّت و پراکندگى موجب خطا و سرگردانى آنان مى شود، در حالى که عقل انسانى اگر تمرکز قوى و شدید نسبت به امرى پیدا کند، به صورت یک ابزار جبران کننده، ایفاى نقش خواهد نمود.»

سپس با استناد به سخن یکى دیگر از روان شناسان، که به «پدر روان شناسى» معروف است، مى افزاید: «فرق نوابغ و افراد عادى، در امکان تمرکز ذهن و قواى عقلانى است، نه در توانمندى و سایر صفات فکرى.»10

نماز این عمود دین و معراج مؤمن اگر با شرایط باطنى و ظاهرى انجام شود نه تنها ذهن را در مدار تمرکز مى نهد، بلکه درون را نورانى و با صفا مى کند و اگر انسان حضور قلب و توجه در نماز را به خوبى درک کرده باشد توان آن را پیدا مى کند که در یک لحظه تمام قواى ذهنى را متوجه یک چیز بکند و در نماز این تمرین را به دفعات انجام داده است.

3. نماز; واقعى ترین لذّت
اگر مى خواهیم در امتداد زندگانى خویش، لحظاتى از جدّى ترین هیجانات روانى بهره مند شویم، و اگر مى خواهیم روح خود را به وَجد و سرور برسانیم، دقایقى چند روح خود را به نیایش و عبادت پروردگار واداریم. و اگر مى خواهیم زندگى ما اصالت داشته باشد و قابل تفسیر عُقلایى باشد باید خالق متعال را عبادت کنیم.

دیر یا زود، همه ما از این کره خاکى و از این ستارگان و آفتاب فروزان، که میلیاردها سال از زندگى آن ها مى گذرد و هنوز درخشنده اند، چشم فروبستهوباخاک تیره هماغوش خواهیم شد.

امام باقر(علیه السلام) مى فرماید: «یا باغَىِ العِلم، صلِّ قبلَ أَنْ لاتَقْدِرَ على لیل و لا نَهار تُصَلِّىَ فیهِ»;11 اى طالب علم و دانشجو! نماز بخوان، پیش از آنکه بر شب و روزى قادر نباشى تا در آن نماز بگزارى. آرى، دیر یا زود نسیم بادهاى خزانى آخرین نفس هاى ما را در لابه لاى خود در خواهد پیچید. آیا این ستارگان زرّین خیمه لاجوردین، به ما خاک نشینان محقّر چشمک نمى زنند و ما را به اشارت نمى خوانند؟ آیا این اشاره در عین مرموز بودن، این نکته را براى ما فاش نمى سازد که:

خرامیدن لاجوردى سپهر
همان گرد گردیدن ماه و مهر
مپندار کز بهر بازیگرى است
سرا پرده اى این چنین سرسریست؟!12

خلاصه اینکه همه زمین و زمان با زبان خود به ما هشدار مى دهد و ندا مى کند که متوجه باش و در غفلت نمان. زندگى در بستر خود به پیش مى رود و در این بستر، با حوادثى درگیر است; گاهى یأس و ناامیدى و اندوه هاى ما به آخرین درجه شدّت خود مى رسند و گاهى پس از لحظاتى اندوه و غم، بارقه امیدى در دل انسان زده مى شود و یأس ها به امید و شادى مبدّل مى گردند و در طوفان سهمناک یأس و اندوه جانکاه، بارقه خیره کننده اى از گوشه مبهم جان سر مى کشد، و سراسر وجود ما را پر از فروغ مى سازد و همیشه در گوش دل ما مى گوید:

هان مشو نومید، چون واقف نیى زاسرار غیب
باشد اندر پرده، بازى هاى پنهان، غم مخور.13

در آن هنگام که شادى ها و اطمینان و کُرنش هاى ما به غیر خدا از حدّ مى گذرند; یعنى کشتیبان وجود ما، که شخصیت ماست، به جاى هدف گیرى ساحل، از روى عمد یا خطا، خود را در گرداب هاى نابودکننده ساقط مى کند و خود را به اندوه و غم و تیرگى گرفتار مى سازد. تنها یاد خدا و ذکر اوست که این تیرگى را به نور و صفا مبدّل مى کند و عبادت و نیایش اوست که چراغ راه انسان شده و این سرگشته را نجات مى دهد.

در این موقع است که احساس مى کنیم در دریایى از نور غوطهور گشته ایم و سبک بال شده ایم. مرغ سبک بال روح ما در حال عبادت و نماز از تنگناى قفس تن رها گشته، پر و بالى در بى نهایت مى گشاید. اگر این پرواز به درستى صورت گیرد، دیگر براى روح آدمى برگشتن و دوباره در زندان تاریک بدن محبوس شدن امکان نخواهد داشت; زیرا روح آدمى در آن حال که مى خواهد از خانه محقّر بدن به پرواز درآید، این کالبد خاکى را به صورت رصدگاهى درمى آورد که به سوى بى نهایت هدف گیرى شده است و هرگز دیده از نظاره بى نهایت نخواهد پوشید.

خداوندا! این مرغ ناچیز و محبوس در قفس، به تو چشم دوخته است و با لرزاندن بال هاى ظریف خود، آماده حرکت به سوى توست، نه براى آنکه از قفس تن پرواز کند و در فضاى بیکران پر و بالى بگشاید، نه; زیرا زمین و آسمان با آن همه پهناورى جزقفس بزرگ ترى براى این پرنده شیدا چیزى نیست!

تنگ تر آمد خیالات از عدم
زان سبب شد خیال اسباب غم
باز هستى تنگ تر بود از خیال
زان شود در وى قمر همچون هلال
باز هستى جهان حسّ و رنگ
تنگ تر آمد که زندانى است تنگ
علّت تنگى است ترکیب و عدد
جانب ترکیب حس ها مى کشد
زان سوىِ حِس، عالم توحید دان
گر یکى خواهى، بدان جانب بر آن.14

او مى خواهد آغوش بارگاه بى نهایتت را به رویش باز کنى و به دیدار خویش بخوانى، که دیدار تو و حضور در محضر تو برایش آرام بخش ترین حالات و لذیذترین مشتهیات است.

تنها چیزى که غربت مرگبار آدمى و تحیّر اضطراب انگیز او را به روشنى و صفا مبدّل کرده خلوت با پروردگار و عبادت اوست، یاد اوست که به نهان خانه درون انسان نفوذ کرده و مأنوس تر از آغوش مادر براى کودک شیرخوار، به انسان آرامش و راحتى مى بخشد و نور الهى است که مثل چراغى فروزان از آغاز حیات انسان تا آخر عمر، به او گرمى و نشاط مى بخشد و اگر کسى با این منبع نور و روشنایى ارتباط داشته باشد، شاه راه حیات را گم نخواهد کرد. تنها دوایى که بیماران ناامید از طبابت طبیب را به آرامش و امید وا مى دارد و در بدترین حالات و پُرتشویش ترین زمان ها ـ وقتى که از همه چیز ناامید شده اند ـ نیایش و یاد خداست که با نوازشى نامحسوس دست خداوندى را به سر و صورت بیمار مى کشد، او را به هیجان درمى آورد و به زندگى امیدوار مى کند.

در روایتى نقل شده است که حضرت على(علیه السلام) به عبادت علاقه شدید داشت و مناجات با خداوند را بالاترین لذت مى دانست و بر هر لذت دیگرى ترجیح مى داد. عبادت را به خاطر شوق بهشت و ترس از جهنّم انجام نمى داد، بلکه خدا را سزاوار پرستش مى دانست.15 خلاصه اینکه براى عاشق جمال حق و جویاى سعادت، هیچ لحظه و زمانى شیرین تر و لذیذتر از خلوت با معشوق و جان جانان نیست و وقتى با اوست و در محضر اوست، به عالى ترین وجد و سرور نایل مى شود و نماز عالى ترین و نزدیک ترین راه براى رسیدن به این مقام است.

4. نماز; برطرف کننده تکبّر
انسان طالب کمال و سعادت خویش است، مى خواهد هم در دنیا و هم در آخرت سعادتمند گردد، و سعادت و کمال انسان در پرستش خداوند و اطاعت او نهفته است; چرا که ممکن الوجود

زمانى به کمال مى رسد که به واجب الوجود بپیوندد و نماز، این اکسیر عظیم، عبارت است از: تلاش و جلوه معنوى اشرف مخلوقات در پیشگاه خالق اکبر. در نماز، گفتارها و کردارها، همه براى تواضع و خشوع در مقابل حضرت حقّ تعالى هستند و توجه به قدرت لایزال حضرت حق و تمسّک و توکّل انسان نمازگزار بر آن منبع عظیم است و با یاد او آرام و استوار است.

امام سجاد(علیه السلام) مى فرماید: «خدایا! دل هاى ما را به یاد خود از هر یادى، و زبان هایمان را به سپاس خود از هر سپاسى، و اندام هایمان را به طاعت خوداز هر طاعتى مشغول گردان.»16

با راز و نیاز و نماز است که انسان متوجّه فیض الهى مى گردد و شیرینى عبادت و سجده را درک مى نماید.

نماز اگر با شرایط خاص و مطلوب اقامه شود، انسان را تربیت مى کند و تکبّر را، که یکى از بیمارى هاى روحى و اخلاقى است، درمان مى کند.

اساس تکبّر این است که انسان خود را برتر از دیگران مى داند (خود برتربینى) و توقّع دارد دیگران به او احترام کنند و صدرنشین مجلس باشد و همه در مقابلش تعظیم کنند.17علماى اخلاق تکبّر را به سه بخش تقسیم کرده اند که یکى از آن ها «تکبّر در برابر خداوند» است و منظور از آن، که بدترین نوع تکبّر است و از نهایت جهل و نادانى سرچشمه مى گیرد، این است که انسان ضعیف خود را بنده خدا نداند، بلکه مردم را به بندگى و اطاعت خود دعوت کند.18

کسى که هر روز پنج بار با حال خضوع و خشوع، یعنى در نهایت تواضع ظاهرى و باطنى در برابر پروردگار خود مى ایستد و در هر نماز، چندین بار به رکوع و سجود مى رود و اظهار بندگى و تواضع مى کند، نه تنها در مقابل خدا، بلکه در مقابل بندگان خدا هم تکبّر نمىورزد و خود را کمتر از آن مى داند که در مقابل خالق و آفریدگار خود تکبّر و خود برتربینى داشته باشد.

امام على(علیه السلام) مى فرماید: «فَرضَ اللّهُ الایمانُ تطهیراً مِن الشرکِ و الصلوة تنزیهاً عن الکِبرِ»;19 خداوند ایمان را براى پاکى از نجاست شرک و نماز را براى پاکیزگى از پلیدى کبر، واجب گردانیده است.

امام خمینى(قدس سره) مى فرماید: «چون نماز معراج کمالى مؤمن و مقرِّب اهل تقواست، متقدّم به دو امر است که یکى مقدّمه دیگرى است:

اول. ترک خودبینى و خودخواهى; که آن، حقیقت و باطن تقواست.

دوم. خداخواهى و حق طلبى; که آن حقیقت معراج و قرب است.»20